ترک

ساخت وبلاگ

 

 

آنکه بر ظلم شب حمله ور شد ...

 

 

 

______________________

پ.ن: الحمدلله بر وجود نعمت اولیاء الله

 

پ.ن ۲: گفت شکر نعمت، نعمتت افزون کند

 

 

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1402 ساعت: 1:59

امروز با نسترن و مادرش قرار داشتیم که بریم خیریه برای ثبت مدارک و درخواست جهیزیه. ساعت ۹:۳۰ مادرش تماس گرفته که ما چطور بیایم که شوهر نسترن نفهمه؟! منم هاج و واج که خب خودتون بیاید، مثلا با اسنپ. توضیح داد که : نه آخه دامادم خودش میخواد مارو برسونه و دوست نداره تنها بیایم. (نکته اینکه خانواده نسترن نمیخوان خانواده داماد بدونن که دارن جهیزیه رو از خیریه تهییه میکنن) آدرس خیابون کناری خیریه رو براشون فرستادم، قرار شد اونجا از ماشین پیاده بشن، همدیگه رو ببینیم و چند کوچه رو پیاده گز کنیم تا به خیریه برسیم. اینطوری همسر نسترن هم تابلو خیریه رو نمیبینه و به چیزی مشکوک نمیشه! تا برسن چند دقیقه ایی کنار درختای قدیمی خیابون قدم زدم و به جنبه های مختلف زندگی نسترن فکر کردم. میدونم که از ازدواجش خوشحاله و همسرش رو خیلی دوست داره، اما در کنارش این مدت برای تهییه جهیزیه خیلی اذیت شده و فشار روحی زیادی رو تحمل کرده. با خودم فکر میکنم لازم بود این دختر دبیرستانی تا این درجه تحت فشار قرار بگیره و روح و روانش درگیر چیزی باشه که حتی وظیفه ایی برای انجامش نداره؟! اگر محبت و علاقه هم نمیتونه چنین رسم و رسوماتی رو تعدیل کنه، چه چیزی میتونه؟! ._._._._._._._‌. توی یکی دیگه از فایل های ذهنی در حال قیاس نقش مردانه ی پدر نسترن در مقابل همسرش بودم. پدری که تقریبا زندگی رو رها کرده و سالهاست که از مقرری و جیب همسر و فرزندانش میخوره و عمده حمایتش حضور کمرنگ همراه با خشونت در پس زمینه ی زندگیه. خاطرم هست که در طول درمان علیرضا (برادر کوچک نسترن) این مادر بود که جسم نیمه فلج پسر رو به دوش میگرفت و مسیر طولانی خونه تا کلینیک رو طی میکرد، در حالی که پدر هم این توان رو داشت اما خواسته و ناخواسته کناره گیری ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1402 ساعت: 1:59

حوالی سال ۸۰ دوستی داشتم که در همسایگی ما نبش کوچه به سمت بزرگراه زندگی میکردند. یکی دو سال از من کوچکتر بود و دو برادر بزرگتر از خودش داشت. بخاطر دوستی پدرها ما هم روابط خوب و نزدیکی داشتیم. در همان سالها پدر دوستم در ماموریت کاری فوت کرد. مادر و سه فرزند مشمول ترحم همسایه ها و فامیل بودند و بعد از آن اتفاق زندگیشان تا حدی از مسیر طبیعی خارج شد. در کوچه ی ما تنها زنی که بیوه شده بود خانم آقای ف بود. و همین روی تعامل آن خانواده با سایر همسایه ها اثری منفی داشت. علی الخصوص که خانم آقای ف به نسبت جوان بود. یکی دو سال که از مرگ آقای ف گذشت، اینطور به گوش ما رسید که قرار است خانم آقای ف ازدواج کند. در عالم بچگی این اتفاق برای من عجیب بود. مخصوصا با داستان هایی که از ناپدری ها و نامادری های بدجنس در تلویزیون دیده بودم هر بار که دوستم را میدیدم به خیال خودم ابری از بیچارگی و غم چهره اش را پوشانده بود. مراحل ازدواج خانم آقای ف در حال طی شدن بود. در بعدازظهر گرم یکی از روزهای تابستان صدای فریاد و جنجال آرامش خواب عصرگاهی ما را به هم زد. سرک کشیدیم که ببینیم چه خبر است؟! انتهای کوچه به سمت بزرگراه دعوایی اساسی در جریان بود. خانواده ی آقای ف با قشون چند نفره در حال نزاع درب منزل خانم مرحوم ف بودند. بعد ها از صحبت بزرگترها اینطور دستگیرم شد که خاتواده مرحوم از ازدواج جدید عروس سابقشان ناراضی بودند و قشون کشی سنتی جهت زنده کردن یاد پسر متوفایشان و برای زهر چشم گرفتن از عروس سابق راه انداخته بودند. خیلی قصد ندارم زوایای داستان را بررسی کنم. یک خاطره ی دور بیش از این امکان شرح و بسط ندارد. نقطه ی تمرکزم در مورد این خاطره مفهوم انتظار است و حد و حدود آن. اینکه ما تا چه اندازه میتوا ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 23 بهمن 1402 ساعت: 1:59

تا مطلب پست قبل آماده میشه یک نیمچه روایت واقعی بنویسم اینجا برای تذکر خودم که یادم نره گاهی ممکنه آدم سر از کجاها پیدا کنه... دو تا دوست محترم هستن خانم الف و خانم ب. خانم الف دلبسته ی یکی از خواستگاران محترم و موجهی میشه که درب منزلشون رو میزنن و در رویای تشکیل یک زندگی عاشقانه روزهاش رو به شب میرسونه. در پروسه ی خواستگاری مشکلی پیش میاد و روند طولانی میشه. مشکل از جانب خانواده ی پسر و شخص مادرشون هست که دوست ندارن پسرشون با دختری که بین نودونه جنبه ی مثبت یک جنبه ی منفی هم دارن ازدواج کنه(جنبه ی منفی نظر مادر پسره، از نظر شرع و دین اصلا این ویژگی منفی به شمار نمیاد). پسر کی هستن؟ نواده ی وکیل الرعایا ؟ خیر. یک کارمند قراردادی ساده که دختر خانم بخاطر جنبه های دینی و ایمانی ایشون رو پذیرفتن. این پروسه ی خواستگاری چند سال طول بکشه خوبه؟ یکسال؟ دو سال؟ سه سال... پنج سال! و دختری که در این بین منتظره و سالهای عمرش در این انتظار از بین میره و پسری که اصرار میکنه که من دارم تمام تلاشم رو میکنم برای رضایت مادر... کار به مراجعه به اساتید عرفان در قم میرسه و ...  پسر از یکسو نگران دل مادر از یکسو نگران تباه کردن زندگی دختر... در نهایت اعلام میکنه که نمیشه و زندگی شما دختر خوب تباه میشه اگر همسر من باشید، شما رو به خیر و ما رو به سلامت.. بریم سراغ خانم ب، چه نقشی در داستان ما دارند؟ دوست صمیمی خانم الف هستند و در جریان ماجرا و بدبین به مسائل و بعد از خراب شدن حال خانم الف و به اتمام رسیدن کار نگران ما وقع و همچنین ناظر این جریان چند ساله... خانم ب تعریف میکردن که دوستش الف به اون آقا پسر گفته بود که من محرم اسرارشم و در خیلی از مسائل کاری و مشاورات با من در ارتباطه. کمی که ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 36 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 11:20

ابتدا تشکر کنم از دوستانی که با جزئیات اون چیزی که در ذهنشون بود رو مطرح کردند. اما ادامه بدیم مطلب رو با توجه به چند نکته. اول: اینکه  خوشایندهای ذهنی از کجا میان؟ اینکه یکنفر دوست داره در سفر ساکن اتاق هتل باشه یا ساکن کلبه ی نقلی روستایی. چه اتفاقی در ذهن فرد افتاده که چنین علاقه ایی داره؟ اگر مرجع حس ثابت بود همه باید هتل رو دوست میداشتند و یا کلبه. اما این علاقه بین افراد مختلف متفاوته. این تفاوت از کجا میاد؟ دوم: تا حالا شده به جایی یا چیزی علاقمند باشید اما بعد از مدتی دلتون رو بزنه؟ مثلا علاقه به کلبه ی جنگلی داشتید ولی بعد از بروز یک حادثه دیدن کلبه ی جنگلی باعث ایجاد حس ترس در شما بشه؟ یا غذای خاصی رو دوست داشتید و بعد از یکبار حال به هم خوردگی بعد از مصرف اون غذا از چشمتون افتاده و با دیدنش حس بدی پیدا میکنید؟ یا فردی رو دوست داشتید و بعد از دیدن یک گناه یا کار زشت حس محبتتون از بین رفته یا کمرنگ شده؟! کمی فکر کنید و اگر تجربه مشترک با مواردی که گفتم داشتید منت بگذارید و در کامنت ها عنوان کنید. ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 39 تاريخ : چهارشنبه 27 دی 1402 ساعت: 11:20

تا حالا به این فکر کردید چه تصورات ایده آلی از مسائل مختلف در ذهن و نگاه شماست؟ مثلا تصور ایده آل شما از یک مسافرت خوب چیه؟ دقیقا اون تصویری که توی ذهنتون هست رو میخوام خیال مکانی که قصد دارید به اونجا برید. آب و هوای اون مکان. خانه، مسکن یا هتلی که دوست دارید در اون باشید. رنگ غالب محیط مسکن. نور محیط، نیمه تاریک بودن، روشن بودن، نور طبیعی یا نور چراغ و یا نور شمع. بوهای غالب اون مکان. خوراکی هایی که در تصور شما هست. چنین ذهنیتی دارید؟ اگه دوست دارید ذهنیتتون رو در کامنت ها بنویسید. تا من سوال اصلی رو مطرح کنم! ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 18:12

در بعضی از بیمارهای کودک مشکل رو که بررسی میکنیم میرسیم به اختلال روابط بین پدر و مادر. و معمولا با طیف گسترده ایی از مشکلات رو به روییم. بخوام مخرج مشترک بگیرم و یک عامل اساسی رو بعنوان برجسته ترین عامل ثبت کنم مینویسم: عدم توانایی در ایجاد تعامل بین فردی. این تعامل میتونه انجام یک کار مشترک مثل تمیز کردن آشپزخونه باشه. یا اجرای یک تفریح دونفره مثل منچ، بدمینتون، فوتبال، نون بیار کباب ببر و ... زن و مرد در ابتدایی ترین حد ممکن نمیتونن تعامل داشته باشن چه برسه به موارد جدی تر. اینجا زوج درمانگر یا مشاور خانواده در بسیاری موارد توصیه به بهبود روابط جنسی میکنن و معمولا از خانم میخوان که سطح ارائه زیبایی ظاهری و احساسی رو در منزل بالا ببره، یا از آقا میخوان که برای خانم فرضا هدیه بگیره یا مواردی از این دست. اما هیچکدوم از این راهکارها درست نیست. چون الفبای ارتباط بین دو شخص اصلا شکل نگرفته. اساس رابطه بر هیچ مبنا و اسکلتی چیده نشده و حالا مشاور دستور نازک کاری تزئین ساختمان رو میده. حالا چه کسی و چطور قراره این مشکل رو حل کنه؟ ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 23 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 10:58

یادتونه یه زمانی با کلید اف-پنج وبلاگ هامون رو به روز میکردیم که تعداد بازدید و آمار وبلاگ بالا بره؟!:))

یادتون نیست؟ تفاوت نسلی بیداد میکنه !!

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 10:58

امروز با "مسافری از هند" و "مارکوپولو" بیرون رفتیم. آخرین باری که همدیگه رو دیدیم دو یا سه سال پیش بود. از حلقه صمیمی دوستان دوران دبیرستان فقط ما سه تا موندیم که به قرار و دیدارهای سالانه علیرغم اختلافات شدید فکری همچنان پای بندیم.  دیدارمون معمولا اینطوری پیش میره که تا یکی میاد حرف سیاسی و فرهنگی بزنه اون یکی سریع میگه اینو نگو الان دعوامون میشه! :)))) همه چند لحظه سکوت میکنیم و در نهایت به مسائل دیگه میپردازیم... امروز بحث حول محور ازدواج مارکوپولو بود..بعد از سالها اقامت در (...) بالاخره فرد مناسب رو پیدا کرد و دوره آشنایشون به لطف خدا بخوبی در حال پیش رفتنه.  حالا چطور آشنا شدن؟ یکی از خانم معلم های کلاس زبانش که همسر آسیایی داره باهاش صحبت میکنه و اجازه میگیره که فرد مناسبی رو معرفی کنه. دقیقا سیستم واسطه گری خودمون اما از نوع اروپاییش... و از بین تمام مدل ها و تجربه ها این یکی جواب میده :) میگفت اولین باری که براش فسنجون پختم برگشت و گفت از طرف از مادرت تشکر کن که چنین دختری تربیت کرده :) و من اینجا فهمیدم موقعیت درست، فرد درست و رابطه درست اصلا چی هست و چطور میتونه باشه ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 28 تاريخ : شنبه 9 دی 1402 ساعت: 10:58

در دیده ها و شنیده های تجربه گران مرگ گاهی شک هایی وارد میکنن، که این تجربه ها ناشی از دیده ها و شنیده های این افراد در دوران زندگی هست برای مثال کسی که زیاد در مورد کربلا شنیده طبیعتا در رویا هاش هم همون تصورات وارد میشن... اما برای هر تجربه گری احتمالا نقاطی وجود داره که مشخص میکنه اون وقایع ناشی از دیده ها، شنیده ها و تصورات فرد نیست، اتفاقاتی در اون حالت رقم میخوره که اصلا در تصورات و انگاره های قبلی فرد نبوده و این نقطه به اون فرد میفهمونه قضیه فارغ از توهمات شخصیه... ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 13:49

قیل و قال ذهنی متفاوته با افکار

تفاوتش هم در محور دار بودنش هست

خیلی از ما نمیدونیم و ذهنمون رو اونقدر شلوغ میکنیم که اصول درش جا نمیشن

کم کم که قیل و قال ها زیاد شد و اصول گم شدن احساس خستگی فکری میکنیم، احساس بیتفاوتی، حس زدگی از همه چیز 

و اینجا انکار و زخم زدن ها شروع میشن..

خدا باید کمک کنه که ادم بتونه خودش رو ببینه

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 10:12

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 70 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 10:12

هنوز جمعیت داشت وارد مصلی میشد که ما برگشتیم بخاطر شرایط مامان نمیتونستیم زیاد بمونیم توو راه برگشت دائم آدم های مختلف سلام علیک میکردن و منی که مدتهاست از جمع ها فاصله گرفتم با تعجب جواب میدادم.. از مصلی خارج شدیم پیاده رو ها هم شلوغ بود، مامان کمی حالش جا اومد و داشت میخندید پرسید اونی که از پشت چشماتو گرفت کی بود؟ داشتم توضیح میدادم که شنیدم کسی اسم کوچیکم رو صدا میزنه.. با خودم گفتم حتما تشابه اسمیه، وگرنه توی این شلوغی و رفت و آمد آقایون، کسی اسم منو صدا نمیزنه که! از گوشه چشم دیدم یه خانم چادری سر کشیده از بین جمعیت و روی دوتا پا بلند شده باز اسمم رو صدا میزنه، کامل به سمتش برگشتم و با تعجب نگاش کردم...هر چقدر به ذهنم فشار آوردم خاطرم نیومد که کیه؟! حتی ته چهره آشنایی هم نداشت ... سریع جلو اومد و دستم رو گرفت و من شوکه شده به اجزای صورتش نگاه میکردم و حافظه بصریم با سرعت اسلاید های مختلف از تصاویر رو آنالیز میکرد و ... وقتی فهمیدم جیغ هر دوتامون هوا رفت گفتم الهام توییی؟! باورم نمیشد تپل تر شده بود و یه پسر وروجک کنارش بالا و پایین میپرید. چند دقیقه  فقط خندیدیم و بعد احوالپرسی های معمول ...... من و الهام از شلوغ ترین و شیطون ترین بچه های مدرسه بودیم در واقع برند خرابکاری و شیطنت!! جوری که بچه های دیگه گاهی ما رو به ارامش دعوت میکردن معلم ها از دستمون فراری بودن... دبیرهای دینی طاقت بحث رو نداشتن، جوری طومار مسائل اعتقادی رو در هم میپیچیدیم که حرفی برای گفتن نمونه.. از بین همه ی بچه های دو کلاس تیزهوشان اون سالها اون هایی که مهاجرت کردن، اون هایی که درگیر مسائل سیاسی از نوع براندازانه شدن اون هایی که کشف حجاب کردن.. نا محتمل ترین گزینه ها شاید ما بودیم، ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 65 تاريخ : شنبه 26 فروردين 1402 ساعت: 10:12

خب بالاخره عروسی دهه که منتظرش بودیم

و از ماه های قبل براش تدارک دیده بودیم

فرارسید و دایی کوچیکه رو داماد کردیم..

مشکل کجاست؟

هیچی، یه مشکل خیلی کوچولو

به جای فیلمبردار خانم سه تا فیلمبردار مرد چپوندن توی سالن ...

من و ته تغاری هم در منتهی الیه سالن چادر چاقچور کرده نشستیم و به ساعت ها اتلاف وقت فکر میکنم

و به روح ژن، ژیان، ئاظادی اوف میفرستیم...

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 81 تاريخ : سه شنبه 8 فروردين 1402 ساعت: 4:57

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 77 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1402 ساعت: 21:22

زندگی آپارتمان نشینی اجازه نداده انسانها سالی یک بار هم به آسمان نگاه کنند. یکی از محرومیت‌هایی که ایجاد کرده، محروم شدن از نعمت بزرگ دیدار ستارگان است. اگر انسان ماهی یک شب برود در روستا تا بتواند آسمان را ببیند و زیارت کند، مثل زیارت یک امامزاده برایش سازنده است. ندیدن آسمان، خیلی مضر است.  کسانی که یک جایی دارند که از شهر بیرون بروند و یک شب آسمان را ببینند، این کار را بکنند. دیدن آسمان خیلی مهم است. می‌ارزد که انسان برنامه ریزی بکند و از شهر بیرون برود، تا یک شب آسمان را نگاه کند. بگوید امشب می‌خواهم زیر آسمان بخوابم.  یک نگاه به آسمان برای انسان کافی است که بداند این چیزهایی که برای خودش برداشته، باعث خجالت است. آسمان را گذاشته اند برای صفر کردن تعلقات. انسان یک نگاهی به آسمان بکند، پاسخ سوالاتش را می گیرد! برای نجات انسان از تعلقات، یک نگاه معنادار به آسمان بس است. آیت الله حائری شیرازی رحمت الله علیه ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 80 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1402 ساعت: 21:22

عبد، هر گره کوری داشته باشد، در ماه مبارک رمضان با ربّ خود در میان بگذارد، خداوند آن را باز می‌کند. پس، از ماه رمضان غفلت نکنید. حاج آقا مجتبی تهرانی (رحمت الله علیه) .......................... گاهی برای آدم مشکلی پیش میاد مشکل طولانی میشه انتظار رهایی از مشکل داره برای استراحت بی طاقت میشه و دوباره مشکلی روی مشکل بوجود میاد.. درد کم بود، غم هم اضافه شد باز مدتی صبر میکنه به خودش وعده استقامت میده احتمال امتحان میده و درست اون جایی که منتظر رهاییه باز هم مشکل دیگه ایی پیش میاد  گاهی به این طریق کوله باری روی دوش آدم سوار میشه که نمیتونه حملش کنه.. اینجا چاره کار واقعا چیه؟! ترک...
ما را در سایت ترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2waitor1 بازدید : 79 تاريخ : جمعه 4 فروردين 1402 ساعت: 21:22